آیا خاک باباولی شفابخش بود؟
 
روستای باباولی
اطلاعاتی در ارتباط با روستای باباولی
4 / 5برچسب:, :: 13:29 ::  نويسنده : فیگورسر(مستعار)       

سالیان درازیست که مردم به علت انحراف اعتقادای  یا افراطی گری در موضوع یا سوء استفاده برخی افراد،. بعضی مردم ساده لوح را گرفتار حاشیه هایی کرده بودند .اثرش نیز در برخی از جوامع کنونی در شهر و روستا باقی مانده است.اما اثر بجامانده در روستای باباولی که دارای بقعه متبرکه ای و محل امنی برای دیگر روستاهای همجوار بوده همیشه بیشتر درگیر این گونه مسائل حاشیه ای می شد . و با عنایت به اینکه شیوخ  افرادی باسواد و باهوشی بودند و بخاطر اینکه از رمالهای روزگار عقب نمانند و به آنها باج ندهند .ناچار بودند خوب فکر کنند.  تا مردم تحت سیطره آنها از چنگشان خارج  و دچار وهم نشوند و هزینه های گزافی بابت رویا پردازی و توهم پرداخت نکنند (در واقع وقتی به روستای دیگر سفر می نمودند بابت خرافی بودن بچه محلهای خود مورد تمسخر قرار نگیرند). اگر هم قراربود ه.ینه ای به رمالها پرداخت شود به نحوه درست به جیب شیوخ واریز گردد.این عمل باعث میشود که همیشه شیوخ تکیه بر ارامگاه یا معبد مقاصد خود را عملیاتی نمایند.

روستای باباولی با توضیحات و توصیفات ارائه شده همیشه حتی با کمبود جمعیت محلی ،روستایی بسیار شلوغ و پر ایاب و ذهاب بود و هیچ وقت از دید معرکه گیر ها،مارگیرها و... خارج نمی ماند و نگاه های آنها به این روستا بود.همیشه مارگیرها خاکی را در تبره می ریختند و با معرفی مارها با یاد وذکر نام خدا ، پیغمبر ،ائمه و  تشویق به حالت های ضجه  و ناله مردم را جمع میکردند و خاک تبره شان را بین مردم تقسیم و پول یا مایحتاج زندگی دریافت میکردند.

شیخ باهوش باباولی وقتی  از اغفال مردم رنج میبرد و  درآمدی حاصل او نمیشد به فکر یه کار عملی می افتد . به مردم میفهماند خاکی که از مارگیر ها می گیرید دروغین بوده و اثر بخش نیست . و شما میتوانید خاک بقعه متبرکه را بردارید و آزمایش کنید این میتواند شفابخش باشد و شما را ازگزنده برخی ازخزندگان و حیوانات مزاحم در امان قرار دهد.

شیخ خاک های خشک بیابان را جمع  میکرد و به خانه برد و پس از غربال کردن به میزانی سیر خشک شده ،فلفل ، پونه مخلوط کرده و می سایید(البته این جزء اسرار بود)بعد خاک را داخل صندوق خانه می ریختند. سوراخی به قطر 12 سانتی متر در قسمت پایین ایجاد کرده بود . هر زواری به زیارت آن بقعه می آمد مقداری از خاک را در داخل پارچه سبز رنگی می بستند و سفارش میکردند که تربت بوده و مواظب باشند در جای کثیف ریخته نشود ،آن داروی خیلی از درد ها بوده و شما را از گزند خیلی از خزندگان مار-عقرب و حیوانات مزاحم نجات می دهد و می توانید دور تا دور خانه یا باغ بریزد و بخاطر اینکه چاشنی را زیادتر کند مقدار خیلی کمی با خیس کردن انگشت سبابه به زبان بیمار زنند تا او معالجه شود را تجویز میکردند.نقل میکنند شیوخ بقعه روستای رزدره نیز مقداری از این خاک را میبردند و با کمی از خاک محل خود مخلوط می کردند و به زوار ها  می دادند.البته نیت اصلی شیوخ روشن گری مردم بود .بعد ها هم موضوع را بصورت دهان به دهان بین مردم پخش کردند که استفاده از سیر و پونه برای برای فرارخزندگان استفاده می شود و گراز نیز از فلفل بدش می آید .به محل آغشته به خاک نزدیک نمی شوند و به این روش موضوع را بر ملا کرد و از طرفی به مردم فهماند که خاک میکروب بسیار دارد وحتی تنها میکروب فعال کزاز  بسیار خطرناک بوده و خیلی  شدید می باید از آن دوری جست (که در پهن اسب بسیار یافت می شود). این عمل روشنگری باعث شد دیگر کسی از خاک به عنوان تربت یا شفا و... استفاده نکند.

ممکن است این گونه فرایند فراگیر نباشد واندک افرادی نیز به قوت خود باقی بمانند که خود ریشه در فرهنگ خود روستا یا آن محله دارد که بعضی اوقات با حقیقت مبارزه میکنند و آدمهای باهوش آنها را به حال خود وا میگذارند که در بلند مدت متوجه ضعف هوشی  خود شده و سرخورده می شوند.

روایت دیگری به موضوع مربوط میشود که اگر حوصله باشد خواندن آن بی اثر نخواهد بود:

بعضی از افراد از انجا که در قدیمها کلاس کنکور یا تدریس خصوصی نبود برای رسیدن به هدفشان دست به دامن بقعه یا رمالها می زدند و بجای راه و روش درست درس خواندن به انحرافات حاشیه توسل میجستند.نقل می کنند یک نفر سال چهارم دبیرستان بود با پدر و مادرش به زیارت باباولی می آید و پدر و مادرش به او خاک میخورانند تا دیپلم را بگیرد و جواب هم میدهد بعدا او عاشق دختری در دیلمان میشود (که او نیز از نوادگان شیوخ بود)به بقعه باباولی متوسل میشود و خیلی هم خاک میخورد ولی به ارزویش نمیرسد و این موضوع را به اطلاع دختر مورد علاقه اش میرساند و دختر برای او می خندد و او را به تمسخر میکیرد و هرگز با وی ازدواج نمیکند ولی شخص عاشق تصمیم می گیرد اگر  کاره ای شود   از بقعه باباولی انتقام بگیرد و ناسزاهای بسیار به بقعه باباولی روا میدارد و انتظار داشت که بقعه بلایی به سر او بیاورد و چون چنین نشد عاقل میشود و از خرافات دست بر میدارد و زندگی او متحول میشود.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
درباره وبلاگ

این وبلاگ در مورد یکی از روستاهای واقع در دیلمان در استان گیلان میباشد.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روستای باباولی و آدرس babavali1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 21
بازدید کل : 34822
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->